کاش دهخدا می دانست
دلتنگی … اشک …. فاصله …. بی وفایی….
تعریفش فقط دو حرف است
“تـــو”
.
.
.
پیش هر تیغی سپر باید گرفت ، پیش تیغ دوست ” سر ” باید گرفت
.
.
.
همدیگر را دور میزنیم تا زودتر به مقصد برسیم
غافل از اینکه زمین گرد است و باز به هم خواهیم رسید . . .
.
.
.
تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد
یک بار قسمت کردم ، چندین برابر شد . . .
.
.
امشببازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی را !
تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟
.
خدا را دوست بدارید
حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید . . .
.